” گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است
میچیند آن گلی که به عالم نمونه است “
“بودی تا دلم تنها نبود
تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی
بی تو هرگز زندگی زیبا نبود”
” مرگ تو را چو داد گردون خبرم
خبرت نیست که یک باره چه آمد به سرم
کاش با قیمت جان، عمر تو میشد ممکن
تا دهم جانی و از بهر تو عمری بخرم “
” خبر کوتاه و غیر منتظره بود؛
چهره خندان و دوست داشتنی او؛
رو به آسمان کرد و برفت. “
” تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
اهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم “
” این دو روز عمر در ناکامی و حیرت به سر شد
لحظهها در ماتم و افسردگیها سربهسر شد
در جوانی سوخت ما را غنچه نشکفته دل
در بهاران نیز، دل از عشق خوبان دربهدر شد “
” این چه رسمی بود كرد با ما روزگار
پدر رفت و برادر هم برفت
پدر گر رفت برادر بود جایش
برادر رفت ولی هیچكس نیست جایش “
” من آن شمعم که شبها در شبستان تو میسوزم
به ظاهر شاد و در باطن ز هجران تو میسوزم. “
” نگاهی اشک ریزان رو به راهت، که باز آیی
بگویی اینهمه ماتم دروغ است ای برادر
تنی آشفته که باور ندارد که زین پس…
بودنت همچون سراب است ای برادر “
” عزیز خفته در خاکم گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر که یار و همدمم بودی “
” در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد “
“جهانا بیوفاییها نمودی
دمی با دلشکستهها نبودی
عزیزی از عزیزان را ربودی
غم عالم به قلب ما فزودی “
” بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوائیست به جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم “
” خواهید که مرا سوی نگارم ببرید
پیوسته به زیر این شعارم ببرید
با مهر حسین آمده ام من به جهان
با یاد حسین از این دیارم ببرید “
” روزی درست مثل همین روزهای غم
گفتی بیا که دستهای تو تنها نمیشود
حالا بیا و ببین که چه تنها و خستهام
بعد از تو هیچ وقت دلم وا نمیشود “
” شبی از سوز دل گفتم قلم را ، بیا بنویس غم های دلم را
گفتا برو بیمار عاشق ، ندارم طاقت این همه غم را “
” ز هجران تو پرپر می زند دل ای برادر
ز دل تنگی به هر در می زند دل ای برادر
چو بلبل در فراق رویت ای گل ای برادر
به دیوار قفس سرمیزند دل ای برادر “
” قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
در عزایت جامه را تن دریدن زود بود
آخر ای یار همه ای مطهرمهر وفا
در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود “
” تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از دست غمت هزار بیداد کنم “
” تو بودی نوگل گلخانه ما
سفر کردی تو از کاشانه ما
همانند پرستوهای عاشق
خودت رفتی، غمت در خانه ما “
” سایهاش همچون پناهی بود و رفت
شانههایش تکیه گاهی بود و رفت
شادی ما بود دیدار رخش
شادی ما یک نگاهی بود و رفت “
” رفتی و نیستی که ببینی چگونه در تنهایی خود پر میکشم..
رفتی و صدای خنده هایت برای همیشه در گلوی خاک خشکید .. “
“گفتم که چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود “
” چندی است آسمان دلم وا نمیشود
یک غم نشسته روی دلم پا نمیشود
احساس میکنم که دگر خاطرات تو
کنج خیال خستهی من جا نمیشود “
” ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت
گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت
بار خود بربست از این خاک تیره دل برید
پاک جان امد به گیتی پاک ماند وپاک رفت “
” جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوست داران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی “
” چه غریبانه و ناباوروانه می روند آنان که دوستشان داریم
آنچه می ماند فقط خاطرات است …
و ما تنها تسلیم خواست پروردگاریم
ای خدای مهربان آن گونه که شایسته است
این عزیز را دوستش بدار و بیامرزش “
” خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
گر چه دانم که به جایی نبرد راه، غریب
من به بوی سر آن زلف پریشان بروم “
” از یاد تو یک نفس دلم غافل نیست
هر چند که جز حسرت دل حاصل نیست
از شوق تو میسوزم، ولی سازم، چون
آن دل که به شوق تو نسوزد، دل نیست “
” افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل، بسی جگرها خون شد
افسوس که نامه جوانی، طی شد
وان تازه بهار زندگی، دی شد “
“مادر به زیر خاک چه خوش ارمیده ای
ای باغبان ز گلشن خود دل بریده ای
مادر چه شد که به همه مهر مادری
دست از من و تو ثمرانت کشیده ای”
“ای رهگذر دان گنج وفا خفته در اینجا
آتشکده مهرو صفا خفته در اینجا
دریای خروشان محبت گل ایثار
ای رهگذران مادر ماخفته در اینجا”
” دلم را از غمت مادر شکستی
تمام رشته ها از هم گسستی
یقین دارم که در باغ بهشتی
کنار حضرت زهرا نشستی “
” مهربانتر ز دل عاشق مادر دل نیست
به دو گیتی چو دل صادق مادر دل نیست
دل پاکی طلبیدم که کنم هدیه به او
هر چه گشتم به خدا لایق مادر دل نیست “
” این چه شمع است که خاموش نگردد هرگز
مرگ مادر که فراموش نگردد هرگز “
” شعله ای خاموش گشت وخانه ای بی نور شد
گوهرارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادر شایسته ای زین عالم ناپایدار
روشن ان دیده که رویش می دید “
” زندگی باغ و بهارش مادراست
آفتاب و چشمه سارش مادر است
هر که را بینی به دنیا سربلند
اولین آموزگارش مادر است “
” کسی که طعم محبت چشیده میداند
مصبیتی به جهان همچو مرگ مادر نیست
بخواب ای مادرم آرام و خسته”
“مادر ای پاک دل نیک سرشت
ای به زیر قدمت باغ بهشت
گوهر عمر من، تاج منی
کعبه و مسجد و معراج منی “
” این که مرقد عشق وآرزوهاست
این تربت پاک مادر ماست
ای خاک تو حرمتش نگهدار
این رنج کشیده مادر ماست “
” گل های بهشت سایبانت مادر
یک دسته ستاره ارمغانت مادر
دیگر چه کسی چشم به راهم باشد
قربان نگاه مهربانت مادر “
” مادرم فردا که زهرا پا به کوثر می نهد
در صف خدمتگزارانش تو را جا می دهد
باز آنجا هم مرام مادری را پیشه گیر
جان مولا پیش زهرا دست ما را هم بگیر “
” مادر به خدا ماه در این خانه تو بودی
روشنگر این کلبه ویرانه تو بودی
از خاطر دل ها نرود یاد تو هرگز
ای آن به نیکی همه افسانه تو بودی “
” فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد
برون اخر ز دستم مادرم شد
برون از دست ماه نازنینم
که از هجران او اندوهگینم “
“قلبم شده رنجور زهجر تو مادر
فکرم شده اینگونه پریشان تو مادر
هر لحظه کنم آرزوی روی تو افسوس
دستم شده کوته زدامان تو مادر”
” مادرم فردا که زهرا پا به محشر می نهد
در صف خدمتگزارانش ترا جا می دهد “
” یاد ایامی که مادر داشتم
افسری زیبنده بر سر داشتم
زندگی با او مرا افسانه بود
روشنی بخش دلم در خانه بود “
” اینجا بهشت ارزو در زیر خاک است
آرامگاه مادری مظلوم و پاک است “
” امشب انگار، دگر زندگي ام باور نيست
کس به جز غصه، در اين خانه مرا ياور نيست
سوختم در طلب دست نوازشگر وليک
دو صد افسوس که ديگر به برم مادر نيست “
” مادرم ای رفته در خوابی دراز
یاس هایت توی ایوان گشته باز
گرچه گلهایت همه تنها شدند
با شقایق های آن دنیا بساز “
” مادرم غم تو هم نفسم شد به جان تو
با این غم بزرگ چه خاکی بر سر کنم “
“بخواب ای مادرم ای دل شکسته
بمیرم من برای غصه هایت
بمیرم من برای اشک هایت “
” دگر اغوش مادر جای ما نیست
دریغا دامنش ماوای ما نیست
از ان روزی که از دار فنا رفت
کسی غمخوار و هم اوای ما نیست “
” کسی که ناز مرا میکشید مادر بود
کسی که حرف مرا می شنید مادر بود
مرا ستاره صبحی که هرچه کوشیدم
شد اخر از نظرم ناپدید مادر بود “
” اگر مادر نباشد زندگی نیست
به خورشید وفلک تابندگی نیست
خدا عشق است و مادر مهر مطلق
به انان بندگی شرمندگی نیست “
” آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است “
” مادر به تو سوگند که در این خانه خاموش
افسانه شادی و خوشی گشته فراموش “
“گر چه من دیگر نمی بینم گل روی تو را
خاطراتت را در این غمخانه مهمان میکنم
گوهر یکدانه ام ای مادر خوبم بدان
تا ابد یاد تو را در سینه پنهان میکنم”
باز ان جا هم مرام مادری را پیشه گیر
جان مولا پیش زهرا دست ما را هم بگیر
” در کنارم، شب و روز بیتاب بود
غافل از او، چشم من در خواب بود
تا شدیم بیدار و مشتاق مادر
او به خواب و چهرهاش در قاب بود”
” مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم
این منم بر سر خاک تو که خاک بر سرم “
” سلطان غم چشم و چراغم مادر
بعد از تو من دیگر که دارم مادر
ای قبله ات پشت و پناهم مادر
مادر پرستار دلم ای روشنی بخش و چراغ منزلم “
” دلم را از غمت مادر شکستی
تمام رشته ها از هم گسستی
یقین دارم که در باغ بهشتی
کنار حضرت زهرا نشستی “
” مادرم رفتی و داغت به دل ماست هنوز
هرکجا می نگرم روی تو پیداست هنوز “
” دامن از دست من خسته مکش، ای مادر
که پناه من و دل، گوشه ی دامان تو بود
با چه سرگرم کنیم دیده و دل را که مدام
دل تو را می طلبد، دیده تو را می جوید “
” قربان نگاه خسته ات مادر جان
لبخند به گل نشسته ات مادر جان
دریغ از آغوش و آن چشم ها
دیریست دل تنگ توام مادر جان “
“مادرم رفت و زداغش همه را گریان کرد
خانه قلب مرا از ته دل ویران کرد
داغ جانسوز تو مادر ابدیت خواهد بود
چون غم تو همه اعضای مرا ویران کرد”
” مادرم دیده به سویت نگرانست هنوز
غم تا دیدن تو بار گرانست هنوز
آنقدر مهر و وفا بر همگان گردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبانست هنوز “
” فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد
برون اخر ز دستم مادرم شد
برون از دست ماه نازنینم
که از هجران او اندوهگینم “
” مادر گمان مبر زخیال تو غافلم
گر مانده ام خموش خدا داند و دلم “
“پدرم تاج سرم چشم به راهت بودم
همه دم عاشق لبخند نگاهت بودم
ای فلک از چه زدی اتش غم بر جگرم
کاش جای پدرم من سر راهت بودم”
“پدرم یاد تو هرگز نرود از دل ما
مگر آن روز که در خاک شود منزل ما”
” آسمان امروز ببار، اينجا گلي پژمرده گشت
از غم داغ رخش، يک محفلي افسرده گشت
آسمان امروز ببار، ما صد جگر سوزانده ايم
چون پدر از بين ما رفت، قلب ما هم مرده گشت “
” بی تو هرگز زندگی شوری ندارد، پدرم
بی تو هـرگز شمع دل نوری ندارد، پدرم
جای اشک از دیدگان خون می فشانم
باز هم بی تو هرگز زندگی شوری ندارد، پدرم”
” ای چرخ و فلک خرابی از کینه توست
بیداد گری شیوه دیرینه توست
ای خاک اگر سینه تو بشکافتند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست “
” ناگهان رفت از برم، هرگز نباشد باورم
تا بمیرم از فراقت، دل بسوزد، پدرم
همچو شمعی سوختی، با کس نگفتی درد دل
پیش رویم جان سپردی، کی رود از خاطرم “
“یک عمـر علی گفت و در این دار مکافات
با عشق علی شاه ولایت بـه جنان رفت
او ذکر حسین داشت به دل در همه احوال
با عشق حسین ابن علی او ز جهان رفت “
” آن کس که مرا روح وروان بود پدر بود
آن کس که مرا فخر زمان بود پدرم بود
افسوس که رفت از سرم آن سایه رحمت
آن کس که برایم نگران بود پدرم بود “
” پدرم در سوگ تو دلهای ما پیوسته می گرید
سراپا همچو شمعی بی فروغ آهسته می گرید
تویی در خاطر ناشاد ما تا آخرین لحظه
به یادت چشم، چون ساغر بشکسته می گرید “
” گفتم که پدر رسم بزرگی نه چنین بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که مگو مصلحت حق چنین بود “
” پدر جان یاد آن شب ها که ما را شمع جان بودی
میان نا امیدی ها چراغ جاودان بودی
برایت زندگی کردن اگرچه رنج وسختی بود
بنازم همتت بابا صبور ومهربان بودی “
” یاد ایامی که ماهم روزگاری داشتیم
هم پدر بالای سر هم سایه بانی داشتیم
ای صد افسوس به اعلا رفت و ما تنها شدیم
بعد مرگش العجب ماتم سرایی داشتیم “
” همیشه مونس و یاورم پدرم بود
به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه اگر بال و پرم سوخت
ولی شمع شب تارم پدر بود “
پدر سنگ مزارت را به آه وناله میبوسم
به عشق وزحمت چندین وچندین ساله میبوسم
اگر دنیا شود گلشن گلی جز تو نمی یابم
ز چشمم زاله میریزد تورا چون لاله می بوسم”
“حرمت هستی ما ای پدر از نام تو بود
تو مپندار که رفتی و فراموش شدی”
” ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای پدر ما همگی چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی واسوده شدی از دوران
همه ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم “
” پدر ای آیت عشق خدایی
گل خوشبوی باغ آشنایی
از آن روزی که رفتی در دل خاک
دلم میسوزد از درد جدایی “
” درد من، درد فراق است، خدایا کم نیست
اشکهایم بجز از فراق و غم و ماتم نیست
بر دل غم زده و بغض پر از فریادم
بجز آن لطف نگاه پدرم مرهم نیست “
” افسوس که آن همدم دیرینه ما رفت
آن مظهر پاکیزگی و مهرو صفا رفت
یاران تو از سوز و دل خویش بگویند
ای وای فلک مونس و جان و دل ما رفت “
” ای پدر ای عارف نیکو خصال
ای که قدرت را ندانستیم ایام وصال
خوش بخواب اینجا که این دنیای دون
چون تو گوهر کم دهد از خود برون “
” پدرم بارش باران خدا بود
پدرم جلوه ایمان وصفا بود
پدرم حاکم پیمان و وفا بود
پدرم درهمه جا کار گشا بود “
” روزگاریست که ما حال پریشان داریم
در غم مرگ پدر دیده گریان داریم
بود اخلاق خوشش ورد زبان همگان
اعتباری که به ما هست ز ایشان داریم “
” ز فراق هجر رویت غم سینه سوز دارم
پدرم قسم به مهرت نه شب و نه روز دارم
ز تنم نشانه غم ز لبم ندای زاری
ز دلم صبوی خونین گله از زمانه دارم “
” آتش هجران تو همچون سپندم می کند
پر ز ناله همچو نی بند بندم می کند
داغ سنگینی که بر دل دارم از هجران تو
تا قیامت بر غم تو پای بندم می کند “
” زمانی بود روز و روزگاری
چه زیبا بود گلهای بهاری
بهاران رفت و گل رفت و وفا رفت
پدر رفت و صفا رفت و وفا رفت “
” قلبم شده غمخانه زهجران تو بابا
فکرم شده همواره پریشان تو بابا
هر روز کنم آرزوی روی تو افسوس
دستم شده کوتاه ز دامان تو بابا “
“پدرم دیده به سویت نگران است هنوز
غم نادیدن تو بار گران است هنوز
انقدر مهر و وفا برهمگان کردی تو
نام نیکت همه جا ورد زبان است هنوز”
“گفتم که فراق تو نبینم دیدم
آمد به سرم هر آنچه میترسیدم”
” پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا
گفته هایت چو چراغی به رهی بود مرا
خنده هایت همه شادی و همه مهر وصفا
زندگی نامه تو چون شبحی بود مرا “
” آن گنج نهان در دل خانه پدرم
هم تاج سرم بود همی بال وپرم بود
هر جا که زمن نام و نشانی طلبیدند
آوازه نامش سند معتبرم بود “
“چون نامه عمر ما به هم پیچیدند
بردندبه میزان عمل سنجیدند
بیشاز همه کس گناه ما بود ولی
مارا به ولایت علی بخشیدند “
” گشته از سیلاب غم چشمان من دریا پدر
من چه گویم بی تو از فردا وفرداها پدر
تکیه گاهی بودی وتنها امید و ارزو پدر
بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی ها “
” این که خفته است در این مرقد پاک
پدر خوب و فداکار من است
طلب مغفرت از درگه حق
بهر او روز و شبان کار من است “
” پدرم دست اجل زود تو را پرپر کرد
مادرم گریه کنان خاک برسر کرد
اهل منزل همگی در غم تو محزونند
اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد “
” بی تو هرگز زندگی شوری ندارد ، پدرم
بی تو هـرگز شمع دل نوری ندارد ، پدرم
جای اشک از دیدگان خون می فشانم
باز هم بی تو هرگز زندگی شوری ندارد ، پدرم “
” ز گورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش “
” روح پاکت با امیر المومنین محشور باد
خانه قبرت زالطاف خدا پر نور باد
ای چراغ زندگانی ای پدر یادت به خیر
خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد “
” باورم نیست پدر رفتی وخاموش شدی
ترک ما کردی وبا خاک هم آغوش شدی
خانه را نوری اگر بود ز رخسار تو بود
ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی “
” سایه اش ما را پناهی بود و رفت
شانه مان را تکیه گاهی بود و رفت
رفت و رفت غمهای ما بیشتر شد
شادی ما یک نگاهی بود و رفت “